مدیریت اجزای مفهومی برند بخشی از استراتژی برند میباشد، پس لازم است این اجز به خوبی شناخته شوند. امروزه یکی از متداولترین مدلهای تعیین ارزش برند، بر اساس هویت برند میباشد. هویت برند، تصویر، شخصیت، روح یا ذات برند را اجزای مفهومی برند مینامند. در این متن مثالی واقعی از طراحی اجزای مفهومی برند آورده شده است. همانگونه که بارها اشاره کردهایم برندینگ فقط لوگو نشان تجاری نیست که وقتی مشتری آن را دید به یاد شرکت بیافتد. برند یعنی یک روح حاکم بر همه اجزا و فعالیتهای سازمان که مثلاً اگر فردی بدون دیدن سردر رستوران وارد آن شود با رفتار کارکنان، چیدمان و رنگ میزو صندلی سریع به یاد آورد که این چه فروشگاهی است.
معماری برند :
معماری برند یکی از ابزارهای استراتژیک و مهم برند است که رابطهی بین برند مادر (parent brand) و زیربرندهای خانوادهی آن را تعریف و بررسی میکند. وظیفهی برند مادر، تأیید همهی این زیربرندهاست. معماری برند نشان میدهد چگونه یک زیربرند باید با برند اصلی (masterbrand) ارتباط بسیار نزدیک داشته باشد. معماری برند ساختار برندها در درون نهاد سازمان هاست. روشی است که در آن برندها درون پروتفولیوی شرکت به یکدیگر مرتبط و از یکدیگر منفک هستند. معماری باید معرف گروه های برندگذاری در درون سازمان باشد؛ چگونه برند و زیر برندهای شرکت به یکدیگر مرتبط و از یکدیگر پشتیبانی می کنند؛ چگونه زیربرندها هدف اصلی برند شرکت را منعکس می کنند.
توسعه برند :
توسعه برند یک استراتژی بازاریابی است که در آن شرکت محصولی با یک تصویر خوب را که از نام برند بهره میبرد اما در طبقه محصولی متفاوتی است بازاریابی می کند. سازمان ها از این استراتژی برای افزایش و اهرم سازی ارزش ویژه برند استفاده می کنند. توسعه پذیری یک برند به این امر بستگی دارد که تا چه حد تداعیات مشتریان از ارزش ها و اهداف برند قوی است. در دهه ۱۹۹۰ در حدود ۸۱ درصد از محصولات جدید با معرفی برندهای جدید از سیاست توسعه برند استفاده کردند. اگرچه مزایای قابل توجهی در استراتژی های توسعه برند وجود دارد، با این حال این استراتژی از ریسک تخریب تصویر برند در نزد مشتریان برخوردار است. تنها یک انتخاب نادرست و ضعیف می تواند ارزش ویژه برند شما را به کلی کاهش دهد.
نام گذاری محصول و انتخاب برند :
تکنیکی است که در آن سازمان در خصوص انتخاب نام محصولات خود اندیشیده و براساس دستاوردهای تحقیقات بازار بهترین و مناسبترین نام را با هدف تاثیرگذاری بر مشتریان هدف خود انتخاب میکند. مفهوم نام گذاری محصول بسیار شبیه فرایند تصمیم گیری برای نام شرکت و سازمان است. نام گذاری بخش حیاتی فرآیند مدیریت برند است و دربرگیرنده کلیه فعالیت های بازاریابی است که تصویر برند – از جمله جایگاه سازی، طرح و نشان ، بسته بندی و سایر ویژگیهای محصول – را تحت تاثیر قرار می دهد. فرایند نام گذاری محصول ممکن است ماه ها به طول انجامد. برخی از گام های کلیدی این فرایند عبارتند از:
• مشخص کردن اهداف برندگذاری
• توسعه نام محصول
• ارزیابی نام ها ازطریق بررسی بازار هدف و گروه های کانون
• انتخاب نام نهایی محصول و درنهایت ثبت حقوق مالکیت برند
هویت برند :
هویت برند همان جوهره برند است. مهمترین و منحصربفردترین خصوصیات برند، در هویت برند نمایان می شود. پرفسور جان کاپفرر معتقد است «داشتن یک هویت، یعنی بودن شما، همانطور که هستید؛ تبعیت از طرح ثابت ولی فردی خودتان». هویت برند، تعیینکننده فردیت، آرمانها و اهداف، ارزشها و علائم شناسایی برند است. از دیدگاه کاپفرر، تفاوت هویت و تصویر در این است که هویت، آن چیزی است که شما هستید؛در حالیکه تصویر، برداشتی است که مصرفکننده طی ارتباط با شما، از شما استنباط میکند. بخشی از هویت برند در جلوههای ظاهری آن، نظیر رنگ و طرح برند، نمود پیدا می کند. گرچه تعیین هویت بصری و ظاهری برند، یک گام ضروری و اولیه به شمار می آید، ولی تمام ابعاد هویت را پوشش نمیدهد. جوهر اصلی برند آن چیزی است که قرار است درآینده تصویر شده و در ذهن مشتری نقش بندد. ظاهر آراسته و آنچه که به چشم میآید، بیان هویت یک برند است. انتخاب نماد، مستلزم تعریف روشنی از معنای برند است. برند برای آن که قدرتمند باشد، وظیفه دارد نسبت به هویت خود وفادار بماند. برای هویت برند، ابعاد مختلفی در نظر گرفته شده است. این ابعاد شامل اجزای ظاهری و گرافیکی برند، شخصیت برند، ارتباط برند با مخاطبین، فرهنگ، کیفیت و سایر عوامل است. یکی از مهمترین عوامل تشکیل دهنده تصویر، هویت برند است. تلاش برایی تقلید باعث می شود تا مدیران، هویت برند خود را فراموش کرده و همرنگ جماعت شوند. با فرصت طلبی و عامه پسندی، برند جوهر اصلی خود را از دست می دهد و باعث می شود تا برند تبدیل به ظاهر بزک کرده ای باشد که هیچ معنایی ندارد. هویت میتواند بیانگر کیفیت برند باشد. برای مثال، Kraft برای سالها، به عنوان عرضهکننده محصولات غذایی باکیفیت شناخته شده است و هویت برند آن بر پایه کیفیت و شاخص های کیفی محصول شکل گرفته است.
تصویر برند :
تصویر برند پدیده ساده ادراک است که تحت تأثیر فعالیتهای شرکت قرار می گیرد. پرفسور کوین کلر، دانشمند و نظریهپرداز برجسته حوزه مدیریت برند، تصویر برند را ادراک مصرفکننده در مورد برند میداند که توسط تداعیات برند موجود در حافظه، بازتاب می یابد. تصویر برند مجموعه ادراکاتی است که در ذهن مصرفکننده وجود دارد. به بیان دیگر ادراک مصرفکننده از ویژگیهای برجسته محصول. تصویرذهنی مصرفکننده از تمام مجموعه برند است که توسط شرکت ایجاد شده است. مشتری، تصویری را از ترکیب تمام علائم ارسالی توسط نام تجاری شامل نام، علائم ظاهری، محصولات، تبلیغات، پیامها و اطلاعیههای رسمی و غیره، در ذهن خود شکل می دهد. این ادراکات را میتوان با نشانگرهای مناسب از ذهن مصرفکننده فراخواند. ثابت شده است که تصویر مثبت برند، ریسک ادراک شده مصرف کننده در مورد برند را کاهش داده و سطح رضایت و وفاداری مصرفکننده را افزایش میدهد. همچنین، برندی که تصویر مناسبی در ذهن مصرف کننده دارد، فرایند جایگاهسازی را سادهتر طی میکند. زیرا، برندی که تصویر قوی و مثبت دارد، راحتتر در ذهن مشتری نقش می بندد.
شخصیت برند :
شخصیت برند، ویژگیهای انسانی است که به برند نسبت داده میشود. این ویژگیها، بخشی از هویت برند را تشکیل میدهند. پرفسور دیوید آکر، عقیده دارد ” برندها با تعریف شخصیت انسانی خود، وعدهای را به مصرفکنندگان میدهند”. این ویژگیها نیز مانند تصویر در اثر فعالیتهای سازمان در ذهن مصرفکننده ایجاد میشود. این شخصیت، مبنایی است که ارتباطات برند با مصرفکنندگان براساس آن شکل میگیرد. آنچه مسلم است تمامی برندها شخصیت دارند. در صورتی که سازمانها این شخصیت را طراحی نکنند، در اثر فعالیتهای آنها، به مرور این شخصیت در ذهن مصرفکننده شکل خواهد گرفت. در مورد اجزای شخصیت برند تحقیقات زیادی توسط دانشمندان مختلف، انجام گرفته است. مبنای این تحقیقات را مطالعات روانشناسی در مورد شخصیت انسان تشکیل میدهد. یکی از معروفترین و پرکاربردترین این تحقیقات، متعلق به جنیفر آکر است. او پنج ویژگی کلی را شامل، صمیمیت، هیجان، شایستگی، دلفریبی و خشونت، معرفی کرده است. هریک از این ابعاد، دارای زیرمجموعههایی است. مطالعات صورت گرفته در مورد برندها نیز بیانگر این است که برندها دارای شخصیت هستند. برای مثال، پپسی به عنوان یک برند هیجانانگیز، BMW یک برند کامل و دلفریب و کوکا، یک برند صمیمی شناخته میشوند.
اساسنامه برند یا پلتفرم برند
توسعه برند یک فرآیند است؛ از یک جنبه توسط چشم انداز و هدف سازمان پیش برده می شود و بر اساس تعریفی روشن از ارزش ها و اصول اساسی ساخته می شود. این فرآیند نیاز به ارزیابی بازار فعلی و چشم انداز رقابتی، تعریف جایگاه دلخواه برند در بازار خودش و ایجاد اساس و پایه برند دارد تا راهنمایی برای تجسم شخصیت برند باشد.
اساسنامه یا پلتفرم برند brand platform یک سند زنده است که پایه ای برای هویت سازمان ایجاد کرده و پیام رسانی و ارائه بصری را انجام می دهد. علاوه بر این، به عنوان چارچوبی برای ارتباطات داخلی و خارجی سازمان و نیز به عنوان راهنمایی برای چگونگی اجرای عملیات داخلی، عمل می کند.
برای به دست آوردن پلتفرم برند باید اطلاعات داخلی و خارجی موجود را جمع آوری کنیم تا فاصله موجود بین ادراک فعلی مخاطبان از برند و ادراک مورد نظر شرکت از برند را شناسایی کنیم. فرصت های رشد و توسعه برند را بررسی کنیم و استراتژی هایی که مشکل را حل می کنند، در نظر بگیریم. سپس تمام اطلاعات به دست آمده را در چارچوبی که شامل اسناد موارد اساسی برند می شود، خلاصه کنید که شامل ویژگی های برند، مخاطبان هدف، مزیت رقابتی و جایگاه برند می شود.
یادآوری برند Brand Recall
وقتی به یک نیاز خاص یا یک محصول خاص فکر میکنید، کدام برند به ذهن شما میآید؟ به برندی که به صورت بلامنازع رتبه نخست را در فهرست یادآوری مشتریان از آن خود کند، Top of The Mind Brand یا برترین برند در ذهن مشتری گفته میشود. شاید بتوان گفت که در میان خودکارهای روزمره مورد استفاده در خانه و محل کار در ایران، «بیک» عنوان برترین برند در ذهن مشتری را از آن خود کند. یادآوری برند به دو دسته تقسیم می گردد؛ یادآوری عمدی و یادآوری غیر عمد.
ارزش پیشنهادی برند Brand Value Proposition
درباره وعده های یک برند صحبت میکند در واقع ارزشی هستش که یک برند به ما وعده میدهد. به عبارتی هر مشتری همیشه با پذیرفتن ریسکی از شما خرید میکند و یک ترازو در ذهن وی شکل میگیرد. هرگاه این کفه ترازو دارای تعادل باشد یا این که به نفع مشتری سنگینتر باشد، ریسک خرید برای مشتری پایین آمده و به شما پول پرداخت خواهد کرد. در غیر این صورت خریدی انجام نخواهد شد.
ارزش پیشنهادی برای برند، دیجی کالا با شعار: تعویض کالا تا ۷ روز توانست اعتماد بسیار زیادی را در این بازار بی اعتمادی ایران کسب کند.
هواداری برند
هر برندی طرفدارانی می خواهد. افرادی که فعالانه به ترویج برند شما می پردازند، 50٪ موثرتر از مشتریانی هستند که به طور متوسط در تضمین فروش های جدید به شما کمک می کنند. واکنش مشتری است در قبال نام و نشان تجاری که آن را به شکلی در رفتار مشتری تجربه می کنیم. یکی از سرمایه های هر شرکت یا کسب وکاری، مشتریان وفادار به آن شرکت نسبت به خدمات و محصولات آن است.
عصاره برند یا Brand Essence
یکی از واژههای فراگیر در حوزه برند و برندسازی است. بر اساس توضیحات تیلده هدینگ و شارلوت نودیتزن در کتاب Brand Management، مفهوم هویت برند و عصاره برند تقریباً مورد اتفاق نظر تمام دانشگاهیان و محققانی است که در حوزه برند و برندسازی مطلب نوشته اند.
برای لغت عصاره برند از DNA و هسته Kernel هم استفاده شده است. عصاره برند یک «ایده» یا یک «جمله» است که قلب و روح برند را بیان میکند. برای اینکه برند زنده بماند و شیرهی جان آن از دست نرود، اگر همه چیز هم تغییر میکند، عصاره برند نباید تغییر کند. هیچ حرکتی در بازاریابی و تبلیغات، نباید این عصاره را تغییر داده یا تضعیف کند.
لغت عصاره برند توسط دیوید آکر به کار برده شده است. کوین کلر در کتاب مدیریت استراتژیک برند خود، برای عصاره برند از لغت «مانترا» یا «ورد برند» استفاده میکند. کاپفرر در کتاب خود، واژهی Kernel یا هسته را ترجیح میدهد. اما به هر حال مفهوم یکی است. اگر همه چیز هم در مورد یک برند تغییر کند، چیزی باید باشد که ثابت بماند!
برندسازی عاطفی چیست
برندسازی عاطفی به معنی وفاداری مشتریان به مدت طولانی است. برای یک مشتری که از نظر عاطفی به برندی وابسته شده باشد استفاده از برند مشابه، کار بسیار سختی است و برای همین فعالان حوزه برندسازی اهمیت ویژه ای برای برندسازی عاطفی قائل اند. برندسازی عاطفی اشاره به ساخت و توسعه برندهایی دارد که مستقیماً برای نفس مصرفکننده، ضمیر ناخودآگاه، وضعیت احساسی و هیجانی، نیازها و الهامات درونی وی دارای کشش و جذابیت باشد. هدف برندینگ عاطفی ایجاد یک رابطه عاطفی بین مصرفکننده و محصول از طریق تحریک هیجانات مصرفکننده است. نیازهای انسانی از طریق عشق، قدرت، امنیت عاطفی و هیجانی و ارضاء نیازهای نفسانی، که بهطور ناخودآگاه همگی هیجان محور هستند، بهعنوان زیرساختی برای برندینگ عاطفی مورداستفاده بوده و به بازاریابان اجازه میدهد تا پیشگویی دقیقی در رابطه با نیازهای مصرفکننده داشته باشند. مردم عموماً در پی ارضاء نیازها هستند و مدیران و فعالان عرصه تبلیغات اقدام به ترویج نیازها میکنند تا از آن نیازها را در یک چرخه ثابت ابدی ارضاء کنند.
برندسازی شخصی چیست
برندسازی شخصی فرایندی است که توسط آن، افراد و تخصصشان مثل برندهای تجاری علامتگذاری میشوند. برند شخصی شما، علت متمایز نمودن شما از دیگران است. چیزی که باعث می شود تا شما را از دیگران متمایز کند. برند شخصی به مثابه تصویری است که شامل تمامی صفات و ویژگی های شما می باشد که بعد از شنیدن نام شما، آن تصویر در ذهن افرادی که شما را می شناسند پدیدار می شود.
جهت ساخت برند شخصی تان، قبل از هرچیز، می بایست تمامی افکارتان را منظم کرده و چشم انداز و آینده مورد نظر خود را به وضوح تصویر سازی نمایید، همچنین مشخص کنید که نزد دیگران،دوست دارید چگونه به نظر آمده و زندگی شخصی تان دارای چه شکل و شمایلی باشد.
اشتیاق به برند
روش هایی که برندها برای ایجاد مشارکت و درگیر کردن افراد ایجاد می کنند.
ردیابی وضعیت برند :
یکی از فعالیت های اصلی در زمینه مدیریت برند، ردیابی ارزش برند است. این اقدام باید به صورت مرتب در بازه های زمانی معین و مشخص صورت بگیرد. ردیابی ارزش برند در اصل مجموعه ای از تحقیقات است ؛ با این هدف که سازمان دریابد آیا برند عملکرد مورد نیاز سازمان را انجام می دهد یا خیر. این تحقیقات در زمینه ارزیابی برند به دو هسته درونی و برون سازمانی تقسیم بندی میشود. ردیابی ارزش برند به سازمان کمک می کند تا تمرکز خود را در بحث حفظ ارزش برند حفظ کرده، در صورتیکه این مشکلات قابل رفع هستند آنها را برطرف سازد و یا درصورتیکه موانع دیگری برسر راه سازمان قرار گرفته به چاره اندیشی برای رفع آنها پردازد. به بیان دیگر هر سازمان در مدیریت برند خود به مشاوره نیاز دارد؛ این توصیه ها و مشاوره ها باید از طریق یک تیم تحقیقاتی و کارشناسی در این زمینه ارائه شود. بحث ردیابی منظم برند به طور کلی دو دسته عملکرد و ارزش برند را در برمی گیرد. مواردی که نیاز به ارزیابی مستمر برند دارند به ترتیب عبارتند از:
- ارزش یابی سهم برند
گام اول فعالیت، سنجش ارزش ویژه برند است. به بیان ساده تر در این گام سهم برند در سبد کالاهای مصرفی مشتریان سنجیده شده و بر این اساس قدرت برند در مقایسه با سایر رقبا مورد ارزیابی و تحلیل قرار میگیرد.
- بررسی نیازها و روندهای آینده صنعت و یا سازمان و گزارش دهی آنها به سازمان
این فاز از فعالیت Brand Tracking با در نظر گرفتن روندهای گذشته و حال و پیش بینی کلی روندهای آینده، بازخورهای کلیدی را در زمینه نیاز به تغییرات در استراتژی برند و نیز نیاز به تغییر در هر یک از عناصر ساختار برند ارائه میدهد.
- بررسی و ردیابی اثربخشی برند (سبد برندها)
آیا از دیدگاه مشتری سبد برند سازمان اثربخش است؟ اگر تنها یک یا دو برند موفق در این سبد وجود دارد چه عواملی موجب موفقیت آنها شده و آیا حذف برندهای دیگر میتواند به قدرتمند شدن برندهای دیگر در این سبد کمک کند.
- ارزیابی خدماتی که سازمان به مشتری ارائه می کند و تاثیر آنها بر برند سازمان
آیا فارغ از ویژگی های محصول، سبک خدمت رسانی سازمانبرند سازمان را زیر سئوال می برد؟
- بررسی شیوه های ارتباطی سازمان با محیط خارج و تاثیر آنها بر برند
به بیان دیگر تبلیغات تجاری، ابزارهای تبلیغاتی سازمان، متدهای تبلیغی سازمان، شیوه های که از آنها برای تبلیغ استفاده می کند، شعارهای تبلیغاتی، همه و همه بر افزایش ارزش برند سازمان کمک می کند؟ درصورتیکه هرکدام از اینها باعث کاهش ارزش برند میشوند چگونه میتوان این عوامل را برطرف کرد.
- ارزیابی مستمر وضعیت بسته بندی و ظاهر کالا و یا خدمات و تاثیر آنها بر برند سازمان
همانگونه که می دانید بسیاری ازموارد ظاهر و بسته بندی محصولات بر برند سازمان تاثیر دارد، زیرا اولین شیوه مواجهه مشتریان با برند ازطریق محصول و ویژگی های ظاهری آن است. به همین جهت بحث مدیریت برندها و Brand Tracking بر ویژگی های مرتبط با بسته بندی کالا تاکید دارد .
- ارزیابی مستمر استراتژی قیمت گذاری سازمان
بدلیل وابستگی شدید برداشت مصرف کنندگان از برند و رابطه آن با استراتژی قیمت گذاری و قیمت محصولات، در این گام سازمان نیازمند بررسی و مطالعه استراتژی قیمت گذاری خود می باشد تا بتواند جایگاه برند و یا جایگاه سبد برندهای خود را (پرتفولیو) Brand portfolio را در ذهن مصرف کنندگان ارتقا دهد.
- بررسی اثربخشی و کارایی طراحی فروشگاه ها، Lay out و شبکه توزیع محصولات
از آنجا که بحث Lay out طراحی فروشگاهی و بطور کلی سایر ویژگیهای شبکه توزیع بر بازخور مصرف کنندگان از برند و برداشت ذهنی آنها از برند تاثیر زیادی دارد به همین دلیل گام آخر در بحث Brand Tracking ارزیابی عملکرد طراحی فروشگاهی است.
ارتباطات برند :
ارتباطات یکپارچه برند IBC یک استراتژی جامع ارتباطات است که کلیه فعالیت های ارتباطی – از قبیل روابط عمومی و ابزارهای متنوع تبلیغات - را یکپارچه کرده و آنها را در جهت اطلاع رسانی و متقاعد ساختن مشتریان به خرید محصولات و مدیریت برند، ارزشمندترین دارایی شرکت، به کارمی گیرد. از آنجا که این ارتباطات یکپارچه و همگام با فعالیتهای مدیریت ارزش برند اجراشده و هدف از آن ارتقاء سطح ارزش ویژه برند در نزد مشتریان و سایر ذینفعان سازمان است، لذا این فعالیت در هریک از گامهای مدیریت برند تاثیرگذار است.
IBC با بالاترین سطوح مدیریت سازمان مرتبط است زیرا بر مباحث اصلی سازمان نظیر استراتژی، مالی و ارتباطات بازاریابی تکیه دارد. به بیان ساده تر ارتباطات برند بعنوان کاتالیزوری جهت اتحاد و همبستگی مدیران اجرایی، مدیریت مالی و بازاریابی عمل کرده و نهایتاً به حذف موانع درون سازمانی یاری میرساند. ارتباطات یکپارچه برند: فرایند ارزش اولیه ارتباطات یکپارچه برند برای مدیریت، فراهم سازی فرایندی جامع برای ارتقای برند جهت پایداری و رشد کسب و کار می باشد. برای شکل دهی یک برنامه یکپارچه برند، نیازمند اتخاذ یک رویکرد استراتژیک می باشیم که بر ایجاد ارتباطات مستحکم تر با مصرف کنندگان متمرکز است. ۷ گام ضروری برای موفقیت یک برنامه یکپارچه ارتباطات برند IBC به شرح ذیل است:
- با بررسی نقش برند در کسب و کارتان آغاز کنید.
- بررسی و مطالعه عواملی که درایجاد ارزش برند سهیم هستند.
- شناسایی مشتریانی که قصد رسیدن به آنها را دارید.
- با درک نیازهای مخاطبان، شناخت پویایی بازار و تکیه بر استراتژی ها ایده بزرگ خود را تدوین کنید.
- نقش هر رسانه را در ایجاد تغییر و ادامه حرکت بررسی و مطالعه کنید.
- ترکیب مطلوبی از رسانه ها (media mix) برای انتقال پیام خود تدوین کنید.
- برای اطمینان از کیفیت فعالیتهای ارتباطی خود، نتایج فعالیتهای قبلی را ارزیابی کنید.